سنگ صبور من.
چرا نمی آیی تا بسان کودکی به بالینت بنشینم و زار زار بگریم و بگویم از غمهایم.
جوابم را بده آخر بگو چه وقت به دیدنم می آیی. شب یا سپیده دم.
به من بگو از کدامین راه عبور می کنی از کدامین شهر می گذری؟ از کدام خیابان می آیی؟
در کدام ساعت؟ در کدام دقیقه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو چگونه در غیبتی که وقتی میرفتی نوید آمدنت را دادی و گفتی من و تو در مکه به هم میرسیم.
هر روز و شب به امید آن روز رو به کعبه، خانه آرزوهایم، می ایستم و چشم به راهت، به افق نگاه می کنم و لحظه لحظه وجودم بی قرارتر از دیروز میشود. امروزم تشنه تر از دیروز و فردایم تشنه تر از امروز. به امید دیدارت می ایستم و درتلألؤ خیره کننده نورها، تو را می جویم.
می جویمت، می بویمت، ولی همچنان دل در آرزوی دیدارت می تپد و با هر تپش، یامهدی! یامهدی! میکند و میگوید: انتظار، انتظار سخت تر از جان کندن است.
بیا که با آمدنت به پایت بوسه ها زنم و جای پایت را با عشقی که در دلم نهفته است، قاب بگیرم.
بیا که با آمدنت تنهایی های عاشقانت را پایان دهی و عاشقانت را در این وادی تنها نگذاری، یامهدی!
شگفتا! که چه راز آشکاری در غیبتت نهفته است.
******************
اللهم عجل لولیک الفرج
****************
.: Weblog Themes By Pichak :.